English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2072 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
same U بهمان اندازه
as well U بهمان اندازه
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
similite U بهمان طریق
as good as U بهمان خوبی
correspondingly U بهمان نسبت
Dont brag about doing this and that . U اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
undwe the t. of U بعنوان
by way of U بعنوان
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
paradigms U مثال
parable U مثال
sawing U مثال
saws U مثال
sawed U مثال
illustrations U مثال
saw U مثال
examples U مثال
example U مثال
parables U مثال
praxis U مثال
paradigm U مثال
impresa U مثال
illustration U مثال
ensample U مثال
preparatorily U بعنوان تهیه
under the plea of U بعنوان به بهانه
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
exemplification U مثال اوری
to wit <adv.> U برای مثال
namely <adv.> U برای مثال
exemplars U مانند مثال
To cite an example . U مثال آوردن
exemplar U مانند مثال
namely U برای مثال
e.g U برای مثال
tags U مثال مبتذل
videlicet U برای مثال
allegorically U بطریق مثال
videlicet U برای مثال
for example U به عنوان مثال
instances U مثال شاهد
locus U مثال ادبی
exempli gratia U برای مثال
illustratively U با عکس یا مثال
instance U مثال شاهد
exemplum U مثال نمونه
exempli gratia [e.g.] U به عنوان مثال
to be illustrative of U با مثال نشاندادن
tag U مثال مبتذل
in fact U برای مثال
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
query by example U سئوال از طریق مثال
instants U ماه کنونی مثال
instant U ماه کنونی مثال
For instance . By way of example . U مثلا"( من باب مثال )
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
parent U بعنوان والدین عمل کردن
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
to suck on U مکیدن [مثال آب نبات چوبی ]
suppressant U داروی جلوگیر [مثال اشتها]
to catch [to start] U روشن شدن [مثال موتور]
to unionize [American E] U متحد کردن [مثال کارگران]
to recover from something U جبران کردن [مثال از بحرانی]
to unionise [British E] U متحد کردن [مثال کارگران]
to recover from something U ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
practice fee U دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
gauges U اندازه اندازه گیر
gauged U اندازه اندازه گیر
gauge U اندازه اندازه گیر
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to descend [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
street traffic U رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
traffic on public roads U رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
vindication U اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
to recover from something U به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
The letter is addressed to you . U نامه بعنوان شما نوشته شده است
locus classicus U مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
bugs U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bags U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bag U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
Pickles are often eaten as a relish . U خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
sprag U قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
to keep somebody on a short leash U کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
model U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to feel like something U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
boolean operation U عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
models U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
fumigant U ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
prize fellow U شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
glass wool U تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cut-out U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-outs U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Recent search history Forum search
2New Format
1معنی لغت overfit
1affixation
1The more you care
3as red as a rose
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1I am good with figures,how about you?
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1rite de passage
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com